آه دوست من احمد!
صدایت قطاری است
که در سرم سوت می کشد
گوزنی شده ام
که شاخ هایم
لابلای حرفهایت گیر کرده است
آه دوست من احمد!
حرفهایت با من
همان کاری را می کند
که بمب اتم با هیروشیما
که ارتش مصر با محمد مرسی
آه دوست من احمد!
صدایت قطاری است
که در سرم سوت می کشد
گوزنی شده ام
که شاخ هایم
لابلای حرفهایت گیر کرده است
آه دوست من احمد!
حرفهایت با من
همان کاری را می کند
که بمب اتم با هیروشیما
که ارتش مصر با محمد مرسی
می خواست سر راه تو چاهی بکشد
از کوه تلاش کرد کاهی بکشد
نقاش تمام عمر سعیش این بود
بین من و تو خط سیاهی بکشد