زندگی
"دروغی" ست
که با "مرگ"
بر ملا می شود
خودش را داشت می آراست پاییز
کمی از شاخ و برگش کاست پاییز
دقیقا بیست و یک روزش که طی شد
"علی باقری" را خواست پاییز
آهسته که نه، بدو بدو او آمد
افتان ، خیزان، تلو تلو او آمد
می خواست که شاعر بزرگی بشود
بیست و یک مهر شصت و دو او آمد