قطعه 19

شعر ها و یادداشت های علی باقری اصل

قطعه 19

شعر ها و یادداشت های علی باقری اصل

قطعه 19

شعر ها و یادداشت های علی باقری اصل
شاعر، روزنامه نگار، کارشناس ارشد حقوق بین الملل
حرفی از عاشقی نمی داند
شاعری که حقوق می خواند
شاعران غریب ترین مردم زمانه خویشند که تنها پناهشان سایه بانی است که از شعر ها وترانه هایشان درست می کنند

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

تو زود رفتی و تنها گذاشتی ما را

که در نبود تو روز پدر مبارک نیست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۱۶

قول دادی که مهربان باشیم مثل گنجشک ها ولی افسوس

مثل قلب رآکتور اتمی قلب من را پر از بتن کردی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۷

لب تشنه از این سراب بر می گردد

با وحشت و اضطراب بر می گردد

هر روز به خنده رفته تا آزادی

شب خسته به انقلاب بر می گردد


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۰۷:۵۶

همه دلواپس شما خانم... مثل کشتار مردم پاریس

مثل این شیعه های نیجریه غصه ام را کسی نمی بیند


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۲۳:۴۶

مثل پرستار خمینی شهر هستی

از من کشیدی دست تا دیدی فقیرم


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۱۲:۰۳

از دایره نزاع خارج کردند

بی گفتن یک وداع خارج کردند

این فوم سراسیمه من شاعر را

از حیز انتفاع خارج کردند


پی نوشت:

نقدی بر کتاب تکیه بر شانه های پیاده رو در روزنامه وظن امروز

نقدی بر کتاب تکیه بر شانه های پیاده رو در خبرگزاری فارس


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۷:۲۵

اول اقرار بود اما حیف...

بعدش اصرار بود اما حیف...

بیست و اندی هزار نامه رسید

نامه بسیار بود اما حیف...

متن ها اینچنین نشان می داد

کوفه بیدار بود اما حیف...

خیل این نامه ها برای یزید

زنگ هشدار بود اما حیف...

از ستم های بی حد اموی

گرچه بیزار بود اما حیف...

با هزاران هزار جنگاور

فصل پیکار بود اما حیف...

مردم از ظلم های بیش از حد

حالشان زار بود اما حیف...

پیش از این خلف وعده در اعراب

بینشان عار بود اما حیف...

حرفشان هیچوقت حرف نبود

کاش این بار بود اما حیف...

به نظر می رسید ایندفعه

کارشان کار بود اما حیف...

از حکایات کوفیان قبلن

او خبردار بود اما حیف...

نامه با خط کوفی آمده بود

مهرش انکار بود اما حیف...

اولش بحث بیعت مسلم

بین بازار بود اما حیف...

نه به اکراه بود بیعتشان

نه به اجبار بود اما حیف...

وقتی آمد به کوفه ابن زیاد

بحث انکار بود اما حیف...

شب به دارالاماره وارد شد

شب که ناچار بود اما حیف...

ریخت در چشم کوفیان زر و سیم

چشمشان تار بود اما حیف...

کوفه اما چه زود یادش رفت

که چرا خوار بود اما حیف...

دلشان پر ز لقمه های حرام

پر ز زنگار بود اما حیف...

سر مسلم درست فردا صبح

بر سر دار بود اما حیف...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۵

نقد و بررسی مجموعه شعر تکیه بر شانه های پیاده رو

با حضور شاعران استان مرکزی

دوشنبه 29 تیرماه 1394

ساعت 5 عصر

اراک خیابان قائم مقام فراهانی حوزه هنری

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۰

مدتهاست

که نگاهمان را به هم دوختیم

غافل از اینکه

نخ هایمان پوسیده است...


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۵۰

هر شب

اسمت را بالا می آورم

شاید دلم را ار وجودت خالی  کنم

و خاطراتت را در زباله دانی ذهنم

دفن کنم

دلم می سوزد

برای واژه هایی که 

در توصیفت 

از دهان لغت نامه هایی 

که در قفسه کتاب هایم خاک می خوردند

بیرون کشیدم 

کاش می شد شعرم را پس می گرفتم

افسوس وقتی که شعر  بر زبان جاری شد

چون پرنده ای است 

که از قفسی گریخته است

می تواند در آغوش آسمان آرام بگیرد

 و می تواند طعمه عقابی شود


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۶