نگذار که خسته و پریشان بشوم
اینگونه اسیر دست طوفان بشوم
ای باور اشک های خون آلودم
نگذار به دست باد ویران بشوم
نگذار که خسته و پریشان بشوم
اینگونه اسیر دست طوفان بشوم
ای باور اشک های خون آلودم
نگذار به دست باد ویران بشوم
سخت است لحظه ای تو فقط کم بیاوری
از این همه تلاش یکی بعد دیگری
ما باختیم، باخت که فرقی نمی کند
نفرین به "وقت های اضافه" به "داوری"
به نام خدا و با سلام
مجموعه شعر من با نام تکیه بر شانه های پیاده رو منتشر شد
این کتاب در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران سالن شبستان راهرو 19 - غرفه 29- نشر شاملو عرضه می شود
علاوه بر این پیشنهاد می کنم در صورتی که به شعر علاقه دارید این کتاب ها را هم تهیه کنید
1- آیه های شعر شاعر: مجتبی ابوالقاسمی سالن شبستان راهرو 19 غرفه 29 نشر شاملو
2- ابرهای ساحلی شاعر: محمد حسین انصاری نژاد سالن شبستان راهرو 13 غرفه 24 نشر جمهوری
3- تو بی دلیل زیبایی شاعر: مهدی آخرتی سالن شبستان راهرو 9 غرفه 3 نشر بوتیمار
ضمنا خبر رونمایی از کتاب تکیه بر شانه های پیاده رو را از اینجا بخوانید
حاتم ابتسام عزیز در وبلاگش وحدت تفاوت متنی را در باره کتابم نوشته
ضمنا گزارش جلسه نقد مجموعه شعرم را در اداره ارشاد مشهد در وبلاگ شب شعر سلام می توا نید بخوانید.
عکس های این جلسه را هم اینجا ببینید
خبر برگزاری جلسه نقد تکیه بر شانه های پیاده رو در مشهد در روزنامه قدس هم اینجا قابل رویت است
به نام خدا و با سلام
با استعانت از خداوند متعال اولین مجموعه شعر من با عنوان تکیه بر شانه های پیاده رو از طرف انتشارات شاملو در دست چاپ هست و ان شاءالله در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران که از 10 تا 21 اردیبهشت برگزار میشه در غرفه انتشارات شاملو عرضه خواهد شد....
لازم می دونم از دوست خوبم احمد تقی خانی که زحمات زیادی را در جمع آوری و ویراستاری این کتاب متحمل شد تقدیر و تشکر کنم....
بیهوده ست هرچه که من راه می روم
این راه آخرش به عدم ختم می شود...
پیشکش به برادر عزیزم احمد تقی خانی
عاشق داستان تقی خانی
ساده و مهربان تقی خانی
در فراسوی ذهن خود دارد
طرحی از آسمان تقی خانی
روز و شب بافته برای شما
آسمان ریسمان تقی خانی
هست با من نه آنچنانی که
هست با دیگران تقی خانی
گفت یک روز "جانفزا" با من
هست خیلی جوان تقی خانی
گفته حتی "شریعتی" جایی
که بود کاردان تقی خانی
تازه گفته رییس دانشگاه
که مرا روح و جان، تقی خانی ...
دو سه سالی دخیل خود را بست
بر در آستان تقی خانی
نه دقیقا چهار سالی هست
که شده میهمان تقی خانی
هر کجا بوی شام برخیزد
می رود بی گمان تقی خانی
هر کسی عاشقش شود بی شک
می شود بیش از آن تقی خانی
مثل پتکی فرود می آید
بر سر دشمنان تقی خانی
صحبت داستان اگر بشود
می رسد ناگهان تقی خانی
آرزو داشت یک سفر برود
کشور "آلمان" تقی خانی
(دوست دارد سفر به "یونان" را
بیشتر از آلمان تقی خانی)
هست نام شناسنامه ایش
سرگئی آنتوان تقی خانی
دوست دارد بسازد از هر چیز
فیلم های گران تقی خانی
شک نکن، مثل من، یقین دارم
هست "تاتی زبان" تقی خانی
می شود عاشقت اگر باشی
"زوانمیر بوبان" تقی خانی
گفت از دست عده ای دارد
در گلو استخوان تقی خانی
هر کسی مشکلی برایش بود
پیش خود گفت: آهان! تقی خانی
هر کجا دست می گذاری تو
رد پایش عیان تقی خانی
بین این دوستان تقی خانی
بین آن دوستان تقی خانی
دفتر شعر ، دفتر تاریخ
دفتر گفتمان، تقی خانی
دفتر فیلم، دفتر کرسی
مبحث داستان، تقی خانی
این طرف می روی تقی خانی
آن طرف هم همان تقی خانی
*
دوست داری شبی بیا تا صبح
در اتاقم بمان تقی خانی
یک شبی گوشه اتاق خودت
این قصیده بخوان تقی خانی
این قصیده تملقی ست که گفت
شاعری ناتوان تقی خانی
عذر من را قبول کن که نشد
از این همه تردید بدم می آید
از باور خورشید بدم می آید
من عاشق روزهای برفی هستم
از آمدن "عید" بدم می آید
این قوم به نبودن تو خو گرفته اند
لطفا برای آمدنت فکر کن کمی...