از خاطره های پل چوبی می گفت
از جشن بزرگ و پایکوبی می گفت
از شوق تمام برگ ها افتادند
پاییز "دروغ های خوبی" می گفت
از خاطره های پل چوبی می گفت
از جشن بزرگ و پایکوبی می گفت
از شوق تمام برگ ها افتادند
پاییز "دروغ های خوبی" می گفت
جلسه نقد کتاب " تکیه بر شانه های پیاده رو"
چهارشنبه
12/6/93
ساعت 17 الی 19
بین امام خمینی 48 و 50 پلاک 902
با حضور:
سید حسن مبارز، راضیه رجایی و...
از همهمه و صدایتان می ترسم
از باور ادعایتان می ترسم
وقتی که به گور دل من می خندید
از نیش و کنایه هایتان می ترسم
هیچ اتفاقی نیفتاده است
نه طوفانی آمده است
نه زلزله ای
و نه حتی جنگی رخ داده است
فقط من عاشق شده ام
ترسید که زیر دست و پا له بشود
سرتیتر یکی دو تا مقاله بشود
بیچاره درخت از کجا می دانست
یک کاغذ کاهی مچاله بشود
دیر سالی است که غافل شدم از حال خودم
می روم تا سر فرصت به حسابم برسم
پی نوشت:
حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا
سر زلف نگار میسوزد
کودکی بیقرار میسوزد
هولناک است ... مادری تنها
مانده در انتظار میسوزد
غزه تکرار روز عاشوراست
کودکی شیرخوار میسوزد
آه تاریخ میشود تکرار
خیمهای آن کنار میسوزد
حاصل این همه سکوت این است
مادری داغدار میسوزد
شب عید کریسمس است بخند
چون که دارد بهار میسوزد
شادمان باش خادمالحرمین
غزه در انفجار میسوزد
هر چند که خاطری مکدر دارم
هر هفته هوای ندبه در سر دارم
بگذار برای جمعه بعد آقا
این جمعه دو تا کار مهتر دارم