لب تشنه از این سراب بر می گردد
با وحشت و اضطراب بر می گردد
هر روز به خنده رفته تا آزادی
شب خسته به انقلاب بر می گردد
لب تشنه از این سراب بر می گردد
با وحشت و اضطراب بر می گردد
هر روز به خنده رفته تا آزادی
شب خسته به انقلاب بر می گردد
از دایره نزاع خارج کردند
بی گفتن یک وداع خارج کردند
این فوم سراسیمه من شاعر را
از حیز انتفاع خارج کردند
پی نوشت:
نقدی بر کتاب تکیه بر شانه های پیاده رو در روزنامه وظن امروز
نقدی بر کتاب تکیه بر شانه های پیاده رو در خبرگزاری فارس
گاهی از فصل و گاهی از وصل شکست
آیینه اگر که نسل در نسل شکست
لطفا بنویسید به باران برسد
قلب " علی باقری اصل" شکست
یک عمر به زندگی من تاخته است
ذره ذره اگر مرا باخته است
ای دوست ببین که سالها تنهایی
از من حیوان وحشی ای ساخته است
مثل یک شهر پس از زلزله ویران هستم
خسته و غمزده ، آواره و حیران هستم
چند وقتی ست هوای دلم ابری شده است
الکی... من مثلا عاشق باران هستم
انگار که حس شاعری را کشتی
در جاده شب مسافری را کشتی
آنقدر نمک به زخم ها پاشیدی
تا اینکه " علی باقری" را کشتی
دیدند چقدر خوب و زیبا شده ای
ماه شب چارده! هویدا شده ای
از بس که سر خواستنت دعوا بود
معنای دقیق اربن اربا شده ای
راه است نه بیراهه، فقط می داند
افتاده در این واحه فقط می داند
با تیر سه شعبه تا خدا رفتن را
یک کودک شش ماهه فقط می داند
هر شب با تو دچار چالش هستم
در حال اجرای نمایش هستم
هشدار! مراقب سرت باش که من
از روز نخست عضو "داعش" عستم
از خاطره های پل چوبی می گفت
از جشن بزرگ و پایکوبی می گفت
از شوق تمام برگ ها افتادند
پاییز "دروغ های خوبی" می گفت