غربت، سکوت، درد و بغضی که در گلوست
سهم من از بلندی یلدای لعنتی ست
با شور و نشاط و هیجان می آمد
افسوس که با شک و گمان می آمد
ای کاش که حق بوسه بر لب هایت
در متن توافقاتمان می آمد