فنجان مقابل مرا می شکنی
آرامش ساحل مرا می شکنی
هر روز به خنده سنگ بر می داری
شوخی شوخی دل مرا می شکنی
فنجان مقابل مرا می شکنی
آرامش ساحل مرا می شکنی
هر روز به خنده سنگ بر می داری
شوخی شوخی دل مرا می شکنی
ما هر روز نوشابه میخوردیم
و بطری هایش را در سطل زباله می ریختیم
می خواستیم پیرمردی را شاد کنیم
که آخر شب زباله ها را واکاوی می کرد
آنقدر نوشابه خوردیم
تا مرض قند گرفتیم...