تو زود رفتی و تنها گذاشتی ما را
که در نبود تو روز پدر مبارک نیست
تو زود رفتی و تنها گذاشتی ما را
که در نبود تو روز پدر مبارک نیست
قول دادی که مهربان باشیم مثل گنجشک ها ولی افسوس
مثل قلب رآکتور اتمی قلب من را پر از بتن کردی
لب تشنه از این سراب بر می گردد
با وحشت و اضطراب بر می گردد
هر روز به خنده رفته تا آزادی
شب خسته به انقلاب بر می گردد
همه دلواپس شما خانم... مثل کشتار مردم پاریس
مثل این شیعه های نیجریه غصه ام را کسی نمی بیند
از دایره نزاع خارج کردند
بی گفتن یک وداع خارج کردند
این فوم سراسیمه من شاعر را
از حیز انتفاع خارج کردند
پی نوشت:
نقدی بر کتاب تکیه بر شانه های پیاده رو در روزنامه وظن امروز
نقدی بر کتاب تکیه بر شانه های پیاده رو در خبرگزاری فارس
اول اقرار بود اما حیف...
بعدش اصرار بود اما حیف...
بیست و اندی هزار نامه رسید
نامه بسیار بود اما حیف...
متن ها اینچنین نشان می داد
کوفه بیدار بود اما حیف...
خیل این نامه ها برای یزید
زنگ هشدار بود اما حیف...
از ستم های بی حد اموی
گرچه بیزار بود اما حیف...
با هزاران هزار جنگاور
فصل پیکار بود اما حیف...
مردم از ظلم های بیش از حد
حالشان زار بود اما حیف...
پیش از این خلف وعده در اعراب
بینشان عار بود اما حیف...
حرفشان هیچوقت حرف نبود
کاش این بار بود اما حیف...
به نظر می رسید ایندفعه
کارشان کار بود اما حیف...
از حکایات کوفیان قبلن
او خبردار بود اما حیف...
نامه با خط کوفی آمده بود
مهرش انکار بود اما حیف...
اولش بحث بیعت مسلم
بین بازار بود اما حیف...
نه به اکراه بود بیعتشان
نه به اجبار بود اما حیف...
وقتی آمد به کوفه ابن زیاد
بحث انکار بود اما حیف...
شب به دارالاماره وارد شد
شب که ناچار بود اما حیف...
ریخت در چشم کوفیان زر و سیم
چشمشان تار بود اما حیف...
کوفه اما چه زود یادش رفت
که چرا خوار بود اما حیف...
دلشان پر ز لقمه های حرام
پر ز زنگار بود اما حیف...
سر مسلم درست فردا صبح
بر سر دار بود اما حیف...
مدتهاست
که نگاهمان را به هم دوختیم
غافل از اینکه
نخ هایمان پوسیده است...
هر شب
اسمت را بالا می آورم
شاید دلم را ار وجودت خالی کنم
و خاطراتت را در زباله دانی ذهنم
دفن کنم
دلم می سوزد
برای واژه هایی که
در توصیفت
از دهان لغت نامه هایی
که در قفسه کتاب هایم خاک می خوردند
بیرون کشیدم
کاش می شد شعرم را پس می گرفتم
افسوس وقتی که شعر بر زبان جاری شد
چون پرنده ای است
که از قفسی گریخته است
می تواند در آغوش آسمان آرام بگیرد
و می تواند طعمه عقابی شود